نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان
ترجمه: ناصر موفقیان
نخستین گام در راه ایجاد زبان عبارت بوده است از مرتبط ساختن بعضی علامتهای تبدل پذیر، از راههای صوتی و غیر صوتی، به تأثرات حسی. به احتمال قوی تمام جانوران اجتماعی ـ لااقل تا درجه معینی ـ به این نوع ابتدایی ارتباط رسیده اند. مرحله عالیتر تکامل هنگامی فرا می رسد که علامتهای دیگری هم وارد کار می شوند و به فهم در می آیند. این علامتهای اخیر آنهایی هستند که بین علامتهای قبلی ارتباط برقرار می کنند. از همین مرحله است که گزارش و انتقال یک رشته تأثرات نسبتاً پیچیده امکان پذیر می گردد، و می توان گفت که زبان به وجود آمده است. حال، اگر قرار باشد که این زبان به نحوی به تفهیم و تفاهم بینجامد، از یک طرف، قواعدی باید حاکم بر رابطه بین علامتها باشد و از طرف دیگر، مطابقت ثابت و پایداری باید بین علامتها و تأثرات حسی برقرار گردد. افرادی که در زمان کودکی به وسیله زبان واحدی با یکدیگر مرتبط می شوند، این قواعد و ارتباطها را به طور عمده از طریق نوعی مکاشفه در می یابند. هنگامی که انسان به قواعد حاکم بر روابط بین علامتها پی می برد، چیزی که آن را اصطلاحاً دستور زبان می نامیم به وجود آمده است.
در نخستین مرحله، کلمات ممکن است به طور مستقیم متناظر با تأثرات حسی باشند. در مرحله بعدی، این ارتباط بی واسطه تا آن حد از بین می رود که بعضی کلمات فقط هنگامی به ادراک در می آیند که به کلمات دیگر متصل شوند (مثلاً کلماتی مانند: «راست»، «یا» و «چیز»). از این پس، در واقع بیشتر «گروههای کلمات»اند که به حوزه ادراک روی می آورند و نه تک کلمه ها. زمانی که زبان، بدین گونه، تا حدی از پس زمینه تأثرات حسی استقلال می یابد، نوعی انسجام درونی پیشرفته تر حاصل آمده است.
تنها در این مرحله بعدی تکامل، که با کاربرد فراوان به اصطلاح «مفاهیم مجرد» توأم است، زبان به صورت افزاری برای تعقل به معنای واقعی کلمه در می آید. ولی همین تکامل در عین حال زبان را به منبع خطرناک خطا و فریب مبدل می سازد. همه چیز بسته به آن است که کلمات و ترکیبهای کلامی تا چه اندازه متناظر با دنیای تأثرات حسی باشند.
این ارتباط تنگاتنگ بین زبان و تفکر را چه چیز پدید آورده است؟ آیا تفکر بدون کاربرد زبان وجود ندارد؟ به عبارت دیگر، آیا مفاهیم یا ترکیبهایی از مفاهیم وجود ندارند که تحقیق آنها در ذهن مستلزم وجود کلمات نباشد؟ آیا هر یک از ما، در شرایطی که رابطه بین «چیزها» کاملاً روشن بوده است، برای بیان آن سرسختانه به دنبال کلمات نگشته ایم؟
اگر فرد مفاهیم موجود در ذهن خود را بدون راهنمایی کلامی محیط پیرامون خویش شکل می داد یا می توانست شکل دهد، این امکان وجود می داشت که عمل تفکر را کاملاً مستقل از زبان بدانیم. با این همه، به احتمال قوی قالب ذهنی هر فردی که در چنین شرایطی رشد یافته باشد، بسیار فقیر و بی مایه خواهد بود. پس می توان نتیجه گرفت که تکامل ذهنی فرد و شیوه خاص او برای تشکیل مفاهیم تا حد زیادی وابسته به زبان است. این امر به ما می فهماند که تا چه اندازه هر زبان معین در حکم نوعی روحیه و ذهنیت معین است. در این معنا، زبان و تفکر مرتبط با یکدیگرند.
اما چه چیز زبان علم را از زبان به معنای جاری آن جدا می کند؟ چگونه است که زبان علمی خصلتی بین المللی دارد؟ کوششهای علم برای دستیابی به حداکثر وقت و وضوح مفاهیم، از نظر رابطه متقابل آنها و تناظر آنها با داده های حسی است. برای درک بهتر موضوع می توانیم زبان هندسه اقلیدسی و جبر را مثال بیاوریم. این دو مبحث با تعداد اندکی از مفاهیم ابداعی و مستقل نمادهای مربوط به آنها، مانند عدد صحیح، خط راست، نقطه و همچنین علامتهایی کار می کنند که عملیات اساسی یا، به عبارت دیگر، روابط بین آن مفاهیم اساسی را می نمایانند. این پایه ای است برای ساختن و تعریف تمام مفاهیم و احکام دیگر. ارتباط بین مفاهیم و احکام، از یک سو و داده های حسی از سوی دیگر، به وسیله عملیات شمارش و سنجش برقرار می گردد که کارشان به حد کافی مشخص و معین است.
خصلت فوق ملی مفاهیم علمی و زبان علمی ناشی از آن است که پایه گذاران و بانیان آنها بهترین مغزهای همه کشورها و تمام اعصار بوده اند. آنان در تنهایی و همچنین با تلاشهایی همیارانه در مراحل نهایی کار، به ایجاد افزارهایی فکری و ذهنی مبادرت ورزیده اند که بدون آنها انقلابهای فنی چند صد سال اخیر ممکن نمی بود ـ انقلابهایی که زندگی بشر را دگرگون کرده اند. نظام مفاهیم آنها در هرج و مرج ادراکهای آشفته ما همچون راهنمای دقیقی به ما آموخته است که چگونه حقایق کلی را از مشاهدات جزئی استخراج کنیم.
روش علمی چه امیدواریها و چه هراسهایی برای بشر در بر دارد؟ گمان نمی کنم که این راه درست طرح مسئله باشد. اینکه چنین افرادی در دست بشر به چه کاری خواهد آمد کاملاً وابسته به ماهیت هدفهایی است که نوع بشر برای خود بر می گزیند. هرگاه چنین هدفهایی وجود داشته باشد، روش علمی وسایل تحقق آنها را فراهم می سازد. با اینهمه، علم هدف ساز نیست. روش علمی خود به خود ما را به هیچ کجا هدایت نمی کند و بدون تلاشهای پرشور برای درک و فهم روشن حقایق، حتی به وجود هم نمی آمد.
وسایل تکامل یافته و اهداف آشفته ـ به اعتقاد من ـ مشخص کننده عصر ماست. اگر ما، مشتاقانه و از صمیم قلب خواهان امنیت، بهروزی و رشد آزاد استعدادهای همگان باشیم، برای دستیابی به آنها مسلماً با فقدان وسیله مواجه نخواهیم بود. حتی اگر تنها بخش کوچکی از انسانها در راه چنین هدفهایی بکوشند، برتری آنها در طور زمان خود به خود به اثبات خواهد رسید.
منبع:اینشتین آلبرت؛ (1387)، حاصل عمر: 44 مقاله و رساله از متفکری ممتاز، ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم1389.
در نخستین مرحله، کلمات ممکن است به طور مستقیم متناظر با تأثرات حسی باشند. در مرحله بعدی، این ارتباط بی واسطه تا آن حد از بین می رود که بعضی کلمات فقط هنگامی به ادراک در می آیند که به کلمات دیگر متصل شوند (مثلاً کلماتی مانند: «راست»، «یا» و «چیز»). از این پس، در واقع بیشتر «گروههای کلمات»اند که به حوزه ادراک روی می آورند و نه تک کلمه ها. زمانی که زبان، بدین گونه، تا حدی از پس زمینه تأثرات حسی استقلال می یابد، نوعی انسجام درونی پیشرفته تر حاصل آمده است.
تنها در این مرحله بعدی تکامل، که با کاربرد فراوان به اصطلاح «مفاهیم مجرد» توأم است، زبان به صورت افزاری برای تعقل به معنای واقعی کلمه در می آید. ولی همین تکامل در عین حال زبان را به منبع خطرناک خطا و فریب مبدل می سازد. همه چیز بسته به آن است که کلمات و ترکیبهای کلامی تا چه اندازه متناظر با دنیای تأثرات حسی باشند.
این ارتباط تنگاتنگ بین زبان و تفکر را چه چیز پدید آورده است؟ آیا تفکر بدون کاربرد زبان وجود ندارد؟ به عبارت دیگر، آیا مفاهیم یا ترکیبهایی از مفاهیم وجود ندارند که تحقیق آنها در ذهن مستلزم وجود کلمات نباشد؟ آیا هر یک از ما، در شرایطی که رابطه بین «چیزها» کاملاً روشن بوده است، برای بیان آن سرسختانه به دنبال کلمات نگشته ایم؟
اگر فرد مفاهیم موجود در ذهن خود را بدون راهنمایی کلامی محیط پیرامون خویش شکل می داد یا می توانست شکل دهد، این امکان وجود می داشت که عمل تفکر را کاملاً مستقل از زبان بدانیم. با این همه، به احتمال قوی قالب ذهنی هر فردی که در چنین شرایطی رشد یافته باشد، بسیار فقیر و بی مایه خواهد بود. پس می توان نتیجه گرفت که تکامل ذهنی فرد و شیوه خاص او برای تشکیل مفاهیم تا حد زیادی وابسته به زبان است. این امر به ما می فهماند که تا چه اندازه هر زبان معین در حکم نوعی روحیه و ذهنیت معین است. در این معنا، زبان و تفکر مرتبط با یکدیگرند.
اما چه چیز زبان علم را از زبان به معنای جاری آن جدا می کند؟ چگونه است که زبان علمی خصلتی بین المللی دارد؟ کوششهای علم برای دستیابی به حداکثر وقت و وضوح مفاهیم، از نظر رابطه متقابل آنها و تناظر آنها با داده های حسی است. برای درک بهتر موضوع می توانیم زبان هندسه اقلیدسی و جبر را مثال بیاوریم. این دو مبحث با تعداد اندکی از مفاهیم ابداعی و مستقل نمادهای مربوط به آنها، مانند عدد صحیح، خط راست، نقطه و همچنین علامتهایی کار می کنند که عملیات اساسی یا، به عبارت دیگر، روابط بین آن مفاهیم اساسی را می نمایانند. این پایه ای است برای ساختن و تعریف تمام مفاهیم و احکام دیگر. ارتباط بین مفاهیم و احکام، از یک سو و داده های حسی از سوی دیگر، به وسیله عملیات شمارش و سنجش برقرار می گردد که کارشان به حد کافی مشخص و معین است.
خصلت فوق ملی مفاهیم علمی و زبان علمی ناشی از آن است که پایه گذاران و بانیان آنها بهترین مغزهای همه کشورها و تمام اعصار بوده اند. آنان در تنهایی و همچنین با تلاشهایی همیارانه در مراحل نهایی کار، به ایجاد افزارهایی فکری و ذهنی مبادرت ورزیده اند که بدون آنها انقلابهای فنی چند صد سال اخیر ممکن نمی بود ـ انقلابهایی که زندگی بشر را دگرگون کرده اند. نظام مفاهیم آنها در هرج و مرج ادراکهای آشفته ما همچون راهنمای دقیقی به ما آموخته است که چگونه حقایق کلی را از مشاهدات جزئی استخراج کنیم.
روش علمی چه امیدواریها و چه هراسهایی برای بشر در بر دارد؟ گمان نمی کنم که این راه درست طرح مسئله باشد. اینکه چنین افرادی در دست بشر به چه کاری خواهد آمد کاملاً وابسته به ماهیت هدفهایی است که نوع بشر برای خود بر می گزیند. هرگاه چنین هدفهایی وجود داشته باشد، روش علمی وسایل تحقق آنها را فراهم می سازد. با اینهمه، علم هدف ساز نیست. روش علمی خود به خود ما را به هیچ کجا هدایت نمی کند و بدون تلاشهای پرشور برای درک و فهم روشن حقایق، حتی به وجود هم نمی آمد.
وسایل تکامل یافته و اهداف آشفته ـ به اعتقاد من ـ مشخص کننده عصر ماست. اگر ما، مشتاقانه و از صمیم قلب خواهان امنیت، بهروزی و رشد آزاد استعدادهای همگان باشیم، برای دستیابی به آنها مسلماً با فقدان وسیله مواجه نخواهیم بود. حتی اگر تنها بخش کوچکی از انسانها در راه چنین هدفهایی بکوشند، برتری آنها در طور زمان خود به خود به اثبات خواهد رسید.
منبع:اینشتین آلبرت؛ (1387)، حاصل عمر: 44 مقاله و رساله از متفکری ممتاز، ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم1389.
تاریخ : چهارشنبه 91/8/17 | 7:5 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()